درون كوچه قلبم
چه غمگینانه میپیچد
صدای تو كه میگفتی
به جز تو دل نمیبندم
فریب وعده هایت را
ندانستم ولی اكنون
به یاد وعده های تو
میان گریه میخندم
برو دیگر كه دل از غم رها كردم
خدا حافظ.... خدا حافظ
كه دیگر بر نمیگردم
كه دیگر بر نمیگردم
تو بودی آسمان من
غمت همسایه قلبم
ولی خورشید چشم تو
به بام دیگری سر زد
قسم بر سوز پنهانم
تو را دیگر نمیخواهم
كه از باغ دو چشم تو
پرستوی دلم پر زد
برو دیگر كه دل از غم رها كردم
خدا حافظ.... خدا حافظ
كه دیگر بر نمیگردم
كه دیگر بر نمیگردم
در آن غمگین غروب سرد
تو از شهرم سفر كردی
نگاهم در افقها مرد
و من افسوس میخوردم
شیار گونه هایم را
گل اشكم نوازش كرد
و من از تو جدا ماندم
ولی ای كاش میمردم
برو دیگر كه دل از غم رها كردم
خدا حافظ.... خدا حافظ
كه دیگر بر نمیگردم
كه دیگر بر نمیگردم ...