عشق خبر نمی کند
این اشک هـای عشــق تـو عزم ِ سفـر نمی کند
آتــش دلـــربــای تـــو آب بــه ســَـر نمــی کـنـد
صفحــه ای از خـاک شـدم شعله ی افلاک شدم
برف شــدم ، آب شــدم ، عشــق حَذر نمی کنـد
دور ز چشــم تـَر ِ تو ، غــم شــدم از مـاتـم تـو
گریه شـدم ، خواب شدم ، مرگ خطر نمی کنـد
ســوی خــدای تــوشدم ، راهی میخــانه شدم
بنده شـدم ، چــاه شـدم ، عــرش نظر نمی کند
سِحـــر شدست دلِ من ، خانه ی تو منــزل من
شعلـه به شعلـه می خَزَم ، عقــل گـذر نمی کند
های سپهرم اب شد شکوه ی او در خواب شد
گــو کــه بدانند همــه ، عشــق خبــر نمی کنـد
مهدیه حسینی (سپهــــر)